- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
خورشید هر شب میدمد از مشرق پیشانیات وادی طور است این زمین یا خلوت عرفانیات جز یاد حق در خلوتت راهی ندارد هیچکس وقتی که هستی همقسم با سجدۀ طولانیات هر بار یونس میشود مبهوت کظم غیظ تو چشمی ندیده یکدم از این قوم روگردانیات هرکس اسیر سورۀ والشمسِ رویت میشود از قعر ظلمت میرسد تا ساحل نورانیات عزم تو فولادیتر است از میلههای این قفس هرگز ندیده دیدۀ فـرعونیان حیرانیات »یا رَبِّ خَلِّصنِی مِنَ السِّجن» از نگاهت میچکد اما همه در حیرت از آرامش طوفانیات یعقوبی و دارد دلِ تنگت هوای یوسفت بوی مدینه میوزد از گریۀ پنهـانیات با بُشر حافی آمدم امشب به سوی طور تو آزاد آزاد است از بند جهان زندانیات
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
هفت آسمان در دستهای مهربانت بود هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود تـسبـیحی از ماه و سـتاره بین دستانت خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود تصویر تو در قاب زنـدان باز میتابید یا نور و یا قدوس وقتی بر زبانت بود با تـازیـانه روزهات را بـاز میکـردند اشک غریبی آه غربت، آب و نانت بود وقت قنوت آخرت، خون گریه میکردند زنجـیرهایی که به دسـت ناتـوانت بود طعنه شنیدن، داغ دیدن، خون دل خوردن هـرچند مـوروثی مـیان دودمـانت بـود اما خدا را شکر این حرمت شکستنها دور از نگاه مضطر معصومهجانت بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت که خونآلود پیغام از کبوترهای چاهی داشت طراوت در هوا از ریشۀ زنجیر میروید زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت مگر خورشید را هم میتوان خاموش کرد آخر کسی از تیرۀ شب در سرش افکار واهی داشت عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکیتر که در آن نخنما آغوش اسرار الهی داشت کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است مگر او نیت دیگر به غیر از خیرخواهی داشت هماره آه او خرج دعا بر دیگران میشد اگر در سینهاش یارای آهی گاهگاهی داشت به تسبیحش قسم، زنجیرۀ عالم به دست اوست چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت چه بنویسم از آن گودال، از آن قعر سجون، از زخم از آن زندان که حکم روضههای قتلگاهی داشت تمام کشور من، کاظمین کوچک مردیست که در هر گوشهای از خاک ایران بارگاهی داشت تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد تو حَوّل حالنایی، حال و روزم با تو بهتر شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
راهـم بـده راهی عـرش اعـظمت باشم در من بِدَم، خوب است مدیون دمت باشم از کل قرآن فیض "کلب باسط" کافیست تـا راه را پـیــدا کـنـم تـا آدمـت بــاشـم بد را بخر با خـوبها! بد نیز دل دارد شاید که من هم بین جنس درهمت باشم هـرچـنـد خـیـلـیهـا نـمـیآیـنـد سـامـرا کاری بکن من جـزو زوّار کـمت باشم از شیرهای برکه این را خوب فهـمیدم بایـد هـمیـشه خـاکـسار مـقـدمت بـاشـم آمـوزگـار جـامـعـه دسـتـم به دامـانت! اذنـی بـده تـا سـوگـوار مـاتـمـت بـاشـم ای مـنـتـهـای حـلـم ای رکـن بــلاد مـا یا حـضرت هـادی سلام الله عـلیک آقا در پـادگـانـی غـصـه تـبـعـیـد را داری انـدازه یـک عــمــر درد بـیدوا داری سربازها خـیلی به تو بیحرمتی کردند قدی خم و چشمی تر از آن طعنهها داری وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد معـلـوم شد که دشـمنـانی بیحـیا داری خـیلی به یاد عـمه زینب سوخـتی آنجا خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری شکرخدا چـشمی به نامـوست نیوفـتاده شکر خـدا اهل و عـیالی در خـفا داری شکر خدا غارت نمیشد پیکرت هرگز عـمامه داری پیـرهن داری عـبا داری نه هیچ کس نیزه به پهـلویت فرو کرده نه بـا تن زخـمـی تـه گـودال جـا داری نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی نه کـار با کهـنه حـصیر روسـتا داری ای مـنـتـهـای حـلـم ای رکـن بــلاد مـا یا حـضرت هـادی سلام الله عـلیک آقا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
حال و هوای چشم ترت جور دیگریست ذکر قنوت هر سحرت جور دیگریست وقتی میان سجـده به مـعـراج میپَـری پِی می برم که جنس پرت جور دیگریست حـتّی نـسیـم کـویِ تو هم اعـتراف کرد عـطر بهـشتی گذرت جور دیگریست در سامـرا هـمیـشه زیـارت لذیذ هست طعم زیارت سحـرت جور دیگریست هادیتـرین چـراغ هـدایت کلام توست نور چراغ شعله ورت جور دیگریست این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است محصول کِشت پر ثمرت جور دیگریست درنــدگـان کــنــار تـو آرام مـیشــونـد بر روی قلب ها اثرت جور دیگریست اربـابهـای مـا هـمـگـی با سـخـاوتـنـد امّا عـنـایت پـدرت جـور دیـگـریست کشکول چـشمهای مرا پر ز اشک کن حال گدای پُشت درت جور دیگریست زهـری رسید و شمع وجـود تو آب شد سوسوی نور مختصرت جور دیگریست دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون خون لختههای دور و برت جور دیگریست او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را آه دمـا دم پــسـرت جـور دیـگـریسـت شُکـر خـدا سـر از بـدن تـو جـدا نـشـد شُکـر خـدا کـفـن به تنت « بـوریا» نشد شکـر خدا به پیـرهـنت نیزهای نخـورد شکر خـدا که بر بدنت نیزهای نخـورد پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است آقا! دو پلک شب شکنت نیزهای نخورد تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا بال تو وقـت پـر زدنت نیـزهای نخورد شکر خـدا که دور و بر تو سـنان نبود شکر خدا که بر دهنت نیـزهای نخورد عـمـامـه و عـبای تو سـهـم عـدو نـشـد با سُـمِّ اسب پـیکـر تو زیـر و رو نـشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
ذرّهای از خاک پای حضرتش شد آفتاب ماه از شرم جمالش زد به روی خود نقاب گل بدون مهر او خار است، اما عکس آن شک ندارم حُبّ او از خار میگیرد گلاب جامعه از هر فـراز جامعه سیراب شد بند بندش شد برای عاشقان فصل الخطاب شد گدای سامرا معروف از این حیث که هرکسی شد سائل او میشود عالی جناب او عـلی چهارم است و هادی راه همه او برای دلبـری از عارفان شد انتخاب وقت و بیوقت از میان خانه او را بیدلیل ظالـمـانه بـارهـا بـردنـد مثـل بـوتـراب فرق دارد روضه با روضه ولی اینبار هم حضرت معصوم را بردند در بزم شراب می تعـارف کرد آن نامـرد بر آقای ما از خجالت پیش آقا شد شراب آن لحظه آب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
سینهات از کینۀ زهری کشنده شعلهور از نفس افتادی و کم کم، کمانی شد کمر سامرا آهی کشید و پیکرت را بوسه زد مضطر و صاحب عزا شد «جامعه» از این خبر ساحتِ پیشانیات را تب احاطه کرده بود چیره میشد بر تنت هر لحظه دردی بیشتر بیهـوا دردِ بدی پیـچـید در پهـلوی تو داغِ مادر زنده شد! ای وای از دیوار و در کاش مثل مجتبی، خواهر کنارت داشتی تا که میشد با نگاهش نالههایت مختصر زهر؛ ذره ذره دیدِ چشمهایت را گرفت بر زمین انداختَت سرگیجههایِ مستمر حنجرت میسوخت! شد لبهای خشکت ناتوان »وا حسینم» گفتی و افتاد آتش در جگر روضهخوانِ جدّ عطشانت شدی در احتضار پاک کردی اشک را از گوشۀ چشمانِ تر!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای توتیای حور و مَلَک خاک پای تو ای بهـتر از بهشت برین سامـرای تو تنهـا نه سامـرا، نه زمین و اهـالیاش هفت آسمـان نـشـسته به زیر لوای تو خـورشـیـد ذرّهوار دم صبـح میرسـد در پیـشگـاه حـضرت گـنـبد طلای تو هر چـند از بهـشت فـراوان شـنـیدهایم ما را بساست گوشۀ صحن وسرای تو از هرچه هست و نیست دگر بینیاز شد دست کسی که مرتـبهای شد گـدای تو تکـبـیر گـفته است هـزاران هزار بار آن که شنیده «جامعه» را با صدای تو تـفـتـیـش منـزل تو و تـبـعـیـدِ آنچنان یک پرده بود از آن همه درد و بلای تو ای خـانۀ تو عـرش خداوند ذوالجـلال کِی کاروانسرای گداهاست جای تو؟ فـریاد وامـصیبت مـا تا به شـام رفـت یعنی کـشیده شد به کجـا ماجـرای تو؟ توهین دلـقکی به تو در مجلس شراب مـا را نـشانـده تا به ابـد در عـزای تو از بس که با حسین دلت ارتباط داشت شد حُـجـرۀ تو آخـر سـر کـربـلای تو با اینکه در دیـار غـریبی شدی شهـید کاری نـداشت دست کسی با ردای تو دیگر هـزار و نهصد و پنجـاه تا نـبود زخـم دهان گُشاده روی عـضوهای تو شکـر خدا که در بَـرِ جـسم مـطهـرت سیـلی نـخـورد دخـتـر درد آشـنـای تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
زهری که پا گذاشته بر روی هر پرش بسمل نموده، مثل گـلی کرده پـرپرش بغضی که روی داغ دلش چنگ میکشد ایـفا نموده روی گـلـو نقـش خـنجـرش از نسل نـور و آیۀ تطهـیر بود و کرد یک بیحیا شراب تعارف به محضرش گریان داغ حـضرت سجاد و قـبر بود میدیـد قـبـر کـنـدۀ خود در بـرابـرش شکر خدا که گل پسرش بعد خـنجری بوسه نمی زند روی رگ های حنجرش در یـورش شبانه به کـاشانهاش کـسی با کعب نی نکرده تعرض به خواهرش از ظلم و کینه های عدو پژمرده شد ولی سیلی کسی به کوچه نزد روی همسرش شکر خدا که صحبت غـارت نـبوده و از دخـترش نرفـته به تاراج زیـورش شکر خـدا که شـمر نیامـد به قـتـلـگـاه ننشست روی سینه جلـو چشم مادرش شکـر خـدا سـر از تـن آقـا جـدا نـشـد شکر خـدا نـرفـته روی نیـزهها سرش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
تـاریک بـود دور و بـرت ایـهـا الـنـقی سـویی نـداشت چـشـم تـرت ایها النـقی خون میگریست بر تو و بر حال و روز تو چـشـم مـلائـک و پـسـرت ایهـاالـنـقـی زهرِ ستم چه کرد به جان تو ای غریب خـون میچکـیـد از جـگـرت ایهاالنقی یک تن نـبود حـامیِ تو در تـمام شهـر تـا شـد ز غـربـتـت کـمـرت ایها النـقی از زحمتی که زهر به جسم تو داده بود شـد ارغـوانی بـال و پـرت ایهـا النـقی طـفـل تو بـود شاهـد جان دادنت، ولی آتـش گـرفت بـرگ و بـرت ایهـاالنـقی لب تشنه بودی و به لبت ذکر یا حسین این سان گـذشت هر سحـرت ایها النقی عـمری به یـادِ جَـدِ غـریبت گـریـستی تا بـود هـمیـشه در نـظـرت ایهـاالنـقی گرچه غـریب بودی و تـنها و بیسپـه خـولـی نـبـود هـمـسـفـرت ایـهـاالـنـقی شکـر خدا که نیـزه نشد مـرکب سرت بر خـاک حـجـره ماند سرت ایها النقی خـواهـر نـبود تا که ببـیـنـد غـم تـو را از زخـم هـم نـبـود اثـرت ایـهـا الـنـقی شکر خدا به حجرۀ تو یک حصیر بود جَـدِ تو بینِ نیـزه و شمـشیر اسـیر بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
در غربت این شهر چون جانت فدا شد شـرمـنـدگی از تو نـصیـب سامـرا شد این خاک اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَأیٰ بود بعـد از عـروجت تا ابد دار الـعـزا شد بـــودی عــلــی ســـوّم آل عــلــی کــه در حقّ تو مـثـل عـلی خـیلی جـفـا شد نفرین بیپایان بر آن رذلی که از بغض راضی به قـتل دوّمـین ابن الـرّضا شد یک نیمهشب از خانه بیرونت کشیدند طوری که ماه از شرم تو قدّش دوتا شد پای بـرهـنه پـشـت مرکـب میدویـدی خـار از ادب پیـش قـدمهـای تو پـا شد وقتی به بـزم می تو را با جـور بُردند زهــرا دوبـاره نــالـهاش واویـلـتـا شـد شکر خدا ناموست آن شب در امان بود بـا آن که با جـور عـدو از تو جـدا شد امّـا مـدیـنـه داسـتـان آنـگـونـه شـد که شـرمـنـدۀ بـانـوی خـانه مـرتـضی شد روضه چرا از جای دیگر سر در آورد؟ با اینکه آتش از هـمان کوچه به پا شد وقـتـی کـه دیـدی داخـل بـزم شـرابـی اشـکـت روان از غُـصّـۀ شـام بـلا شد در دست آن نـامـرد دیـدی جام می را تازه گـریزِ روضـهات طـشت طلا شد یک جـمله میگـویم دگر طاقـت ندارم شاید کـمی از حـقّ این روضه ادا شد آنجا که چوب خیزران با رفت و برگشت دُرّ از دهـان شاه ما انداخت در طشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
میان شهـرِ غـریـبی که آشـنایی نیست برای ماندنِ مردی غریب، جایی نیست شـبـیه گـیـسوی بیشـانـه در بیـابـانی گره به کار بیافـتد؛ گرهگـشایی نیست نفس نفس زدنش گوشۀ قفس سخت است پرنـدهای که برای پرش هوایی نیست سکـوت، هـمـدمِ فریاد، میشود وقتی که گوشها کَر و در شهر، همصدایی نیست برای درد، زمـانی که نیست درمـانی به غیرِ زهرِ جگرخوارها دوایی نیست دوباره مردِ خدا میرود به بزمِ شراب چرا که دور و برش مردِ باخدایی نیست شـبـیه روضـۀ بـزمِ حـرامِ شـام، ولی مـیانِ تـشتِ طلایی سرِ جـدایی نیست هزار مرتبه شکرِ خـدا در این مجلس عیالِ بیسپری؛ چشمِ بیحیایی نیست هزار شکر خدا را که حرفِ مفتِ «کنیز« و قـیمتـش؛ به لبِ سکۀ طلایی نیست میان حـجـرهاش افـتاد، از نـفـس؛ اما به جسمِ باکـفـنش جای ردّ پایی نیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
نور تو، روح مرا منزل به منزل میبرد کشتی افتاده در گِل را به ساحل میبرد مرد صحرایی و با تو شوق باران همسفر بوی بارانت مرا منزل به منزل میبرد عاقل و دیوانه محکوماند، آری چشم تو هم ز مجنون میبرد دل، هم زِ عاقل میبرد »اهلبیت نور» هستید، «آسمان وحی» ها! »جامعه» ما را به شرح این فضائل میبرد ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم شهر ری با اذن تو از کربلا دل میبرد مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل میبرد کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه اشکهایت عشق را تا آن مراحل میبرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
در دل نـگـذار این همه داغ عـلنی را پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را این شعر مرا کـشت، چه بـاید بنـویسم خـورشـید شب مـکـه و مـاه مدنی را؟ تا کـی به لـبـانت زدهای قفـل نـگـفتن؟ صبـر تو به هم ریخـته دنـیای دنی را ای مـاه دهـم! پیـش تو آوردهام امشب در هـالهای از بُهت، دلی سوخـتنی را آنها که جگـرسوخـتـۀ سامره هـستـند بــایـد بــشـنـاسـنـد گـدایــان غــنـی را آنقـدر دل سـوخـتـۀ پـشت حـصـارت خـون کـرد دل عـبدالعـظـیم حسنی را آنقدر که آتش شد و رِی سوخت برایت آنقدر که خـون کرد عـقـیق یـمنی را دشمن به خیال غلط خویش کشیدهست دور و بر خـورشید، شبی اهـرمنی را اما چه گـمان برده که دادهست خدایت مانـند عـلـی بـازوی لـشکـرشکـنی را ای عـطر دلآرای نـماز شبت از دور تــا سـامــره آورده اویـس قــرنــی را واکـن لب نـورانی خـود را و بیامـوز با جامعـه در جامعه شیـرینسخنی را بگـذار سـهـیـم غـم پـنهـان تـو بـاشـیـم نگـذار به دل این هـمه داغ عـلـنی را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
سامرا، امشب مدینه میشود مهمان تو آسـمانها اشک میبـارند بر دامـان تو شمع روشن میکند چشم ستاره تا سحر با گلاب اشک، میشوید تن سوزان تو ای حـصار آفتاب، ای آسمان در قفـس یوسفت را میبـرند از گوشۀ زندان تو گریه کن، خواندند در بزم خدا شعر شراب گـریه کن، آتش گـرفـته سیـنۀ قـرآن تو چاک زن پیراهن صبرت، مگر روشن شود در غـبـار چـشـمهـا، آئـیـنـۀ پـنهـان تـو دست و پایت سرد شد اما سراپای تو سوخت رو به سمت قبله کن، پرواز کرده جان تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
میرسد از راه، مـاهِ مرتضا ماهِ رجب فصلِ شادابیست این شهرِ خدا ماهِ رجب غافل و غمگین نشو بابُ الکرامت باز شد بر گنهکاران بُود بابُ الرجا، ماهِ رجب اهلِ شبهـای مناجـاتی پُر از آتش شوید میبرد از بین هر جرم و خطا ماهِ رجب » یا مَن اَرجُوهُ لکُـلِّ الخَیر» را آغاز کن خیر بر ما میدهد شیرِ خـدا مـاهِ رجب بنـدگی کـن با تـمـامیِّ وجـودت بـا وفـا تا که محـسوبت کـنـند آئـیـنهای آئینهها اوّلین روزِ رجب، میلادِ مسعودِ ولیست باقرِ عـلمِ پیـمبـر نـورِ چشمانِ نـبیست اوّلِ ماهِ رجب خـیرِ کـثـیرِ اعـظم است چون شبِ میلادِ فرزندِ گهربارِ علیست زینتِ سجّادهها مشعـوف شد از دیدنش هالهای از نور دارد چهرهاش نورِ جلیست با وجـودِ پـنـجـمـین دُردانـۀ خیـرالـنـسا مذهبِ شیعه طراوت دارد و خیلی غنیست عاشقی کردم به عشقِ پنجمین دلدارِ عشق در پناهِ حضرت باقر شوم غمخوارِ عشق آمد و روشن شده چشمانِ زیبای حسین آمـد و شـد امـتـدادِ خـطِّ والای حـسـیـن آمـد و شد زینتِ دامـانِ زین الـعـابـدین آمد و خوشحال شد روی دل آرای حسین آمد و با دانشِ بیحدّ و حصرش میکند بر همه تشریح فضلِ همچو دریای حسین بعدِ بابایش یـقـین دارم که پایش مینهد بیبـرو برگـرد جـای ردِّ پاهـای حسین خطبه خوانی میکند در کودکی در شهرِ شام میکند زینب بر این آقـا تمـاماً، احترام آمده آنکس که علمش برترینِ علمهاست سینهاش مملوِ از عشق و عنایاتِ خداست آمده آنکس که پیغمبر سلامش کرده است آمده آنکس که قابِ عکسِ روی مصطفاست نامِ زیبایش محـمّد از نـژادِ حـیدر است در شجاعت سیبِ دو نیمِ علیِ مرتضاست فاش میگـویم امامِ پـنجـمیـن آقای نـور با احادیثش ز کارِ هرکسی عقدهگشاست باقـرِ عـلـمِ نـبی اوجِ کـراماتِ خـداست پنجمین آئینهدارِ حضرت خیر النساست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
با پـوزش از مقـامِ تو، یا باقـرالعـلوم آرم سـخـن بهنـام تـو، یا بـاقـرالعـلوم گـفـتـا نَـبـی سـلام تو، یا باقـرالعـلـوم وین بس به احـترام تو، یا باقرالعـلوم ای نام تو محـمَّد و خـوی تو احـمدی ایـثـار دَر گـهـت، صلـوات محـمّـَدی ای روشن از جمالِ تو افلاک، چون زمین حاکمِ به ممکـناتی و بر عالِمی نگین مشمول رحمت تو همآن باشد و هماین تو پنجمین امامی و معـصوم هـفتمین سیمای تو که مَطلَعُالاَنوار سرمدیست آئـیـنـۀ کـمـال و جـمـال محـمَّـدیست ای سر نهـاده خلـق به طـوق ارادتت لطف و کرم سجیّت و جود است عادتت مِـهــر فــلـک پـدیـدۀ نــور سـیـادتـت مــاه رجـب طـلــیـعــۀ روز ولادتـت ماهی که باب لطف خدا، باز میشود با سـالروز جـشنِ تو، آغـاز میشود ای باغ فَرّ و دینِ نبی را تو فـرودین هم آسـمـان شـرعی و هم آفـتاب دین زیـنتفَـزای انـجـمـن زیـنالـعـابـدین چـشم و چـراغ محفل مولای ساجدین بر دو امـام ذات شـریف تو مُـنـتـسب کَاندر ائمه نیست کسی را چنین نسب آوازۀ عــدالـت و وجـدان، نــدای تـو پیک امـید بخـش بـشر شد صدای تو در عـلم و دین نـوابغ عـالم، گدای تو ای جدّ و مـادر و پـدر من، فـدای تو یک جدّ تو حسین و حسن جدّ دیگرت خوانند سبط خویش، دو سبط پیمبرت ای در کتاب حق به مَـدیحت کـلامها از ما به حضرتت صلوات و سلامها پـیـدا ز نـسـل پـاک تـو آمـد امــامهـا پـروردگـان مـکـتب عِـلـمت هـشامها هر یک به علم خویش خردپرور عموم از یُـمـن دانـش تو، شکـافـنـدۀ عـلـوم ای رونق از تو منبر و محراب یافته عـلـم تـو ذرههـای اتــم را شـکـافـتـه دردا کـسـی بـه ایـدۀ تــو ره نـیـافـتـه از اینکـه آفـتـاب بـه قـبـر تـو تـافـتـه خـونـاب غـم ز دیــدۀ افـراد مـیرود با اینکه ایـدههـای تو بـر بـاد میرود ای مـعـنـی نـمـاز بــیـا و نـمــاز کـن روی نــیـاز بـر در آن بـینـیـاز کـن دسـتی برای عـرض تـمـنّـا دراز کن روح دعا تویی، به دعا لب تو باز کن زانفاس خود به پیکر ایمان حیات بخش اسلام را ز چنگ حوادث نجات بخش من کـیستم که وصل تو را آرزو کنم زین کمترم که با تو دمی گـفتگو کنم امـا دقـایـقی که به سـوی تو رو کـنم از خاک دَرگـهـت طـلـب آبـرو کـنـم هـر چـند رو سـیـاه ولی من مـوّحـدم مـدّاح اهـلبیت، غـلامـت «مـؤیّـدم»
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
بال خود را پهن كرده بر زمین روح الامین تا شود فرش حریم قُدسِ زین العابدین "یامحمّد"در شروعش،"یا نبی"در آخرش نیست بیخود شد رجب، ماه امیرالمؤمنین
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
آفـتـاب بن عـلـی بن حـسـيـن بن عـلی راوی نــور، شـكـافــنـدۀ عــلــم ازلـی مـادرش آيـنه، فـرزند فـرستادۀ عـشق بـنـدۀ خـوب خـداونـد، خــداونـد جـلـی آدم و جنّ و ملَك پيـش تو زانو زدهاند خانۀ كـوچك تو با دو سه ديـوار گِـلی هـمه سُبـحـانـكَ لا عـلـمَ لَـنـا میگویند گـاهِ تـفــســيـر تـو از آيــۀ الله و ولـی ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا دوست داريد علی را؟ همه گـفتند بلی شعـر من جـابر عـبـدالله انـصاری شد كه سلامی بـرسانـد به تو با تـنگدلی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
دل ویـرانـم امشب آبـاد است لحـظۀ با شـکـوهِ مـیلاد است شده امشب پدر بزرگ ارباب بیـشتر قلب فاطـمه شاد است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست این دانش بیحد مگر از سوی خدا نیست در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف جز آیۀ « سُبحانَکَ لا عِـلمَ لَنا» نیست هر تیر نگاهت به هدف میخورد آری در ترکش چشمان تو یک تیر خطا نیست تا اینکه سلامی برساند به تو از عـشق جابر همۀ عـمـر دلش در نگـرانیست از لـطـف احـادیث و تـفـاسـیـر بـلـندت در دین خدا تا به ابد شبـهـه روا نیست یک عمر گذشته ست ولی خاطر پاکت یک لحظه جدا از سفر کرب و بلا نیست هنگام اذان است و چه رؤیای قـشنگی در صحن تو اینقدر شلوغ است که جا نیست
: امتیاز
|